بایِسها (Bias) فرایندهای ذهنی ناخودآگاه هستند که کفههای ترازوی تصمیمگیریهای ما رو به این جهت یا اون جهت سنگینتر میکنند. (و چه جالب، کلمهی بایِس = «بایستی» فلان کار رو کرد در حالی که ممکنه اصلا اینجور نباشه!)
یکی از مدلهای معروف بایسشناسی مدل سییدذ SEEDS هست، که ~۱۵۰ بایس مختلف رو در ۵ گروه کلی طبقهبندی میکنه. من این ۵ گروه رو زیر نوشتم — به اضافهی روش پیشنهاد شده برای خنثیسازی:
1. شباهت (Similarity): تمایل به افراد یا موضوعاتی که باهامون یا برامون از قبل آشناتر هستند، مثلا صحبت با کسی که شبیه خودمونه در یک جمع، یا استخدام کاندیدایی که بکگراندش بیشتر شبیه خودمونه —- سعی کنید شباهتهای خودتون با دیگر افراد یا موضوعات رو پیدا کنید. (همیشه شباهت هست برای همین این یک بایسه.)
2. مصلحتاندیشی (Expedience): تمایل به تصمیماتی که راحتتر در دسترسند، مثلا تصمیماتی که قبلا گرفتهایم، یا قبلا راجع بهشون تحقیق کردیم، یا بر اساس دادههایی که الان داریم —- آهسته کنید پروسه رو و از دیگران نظر بخواین.
3. تجربهگری (Experience): تمایل به تصمیماتی که بیشتر با تجربهی ما سازگارند، و تعمیم تجربیات خودمون به دیگران («همه از کلم بروکلی بدشون میاد!») —- مثل بالایی، از دیگران نظر بخواین.
4. فاصله (Distance): تمایل به چیزهایی که در زمان یا مکان به ما نزدیکتر یا دورترند، مثلا ترجیح خوشی امروز بر خوشی فردا، یا ریسک فردا بر ریسک امروز —- زمان و مکان رو از تصمیمگیری حذف کنید ببینید باز به همون نتیجه میرسین؟
5. خطرگریزی (Safety): تمایل به دوری کردن از ریسک، خطر، یا هر چیزی که موجب به ترس بشه ، حتی اگر منجر به بازدهی بیشتری بشه، یا ترس بیشتر از احتمال شکست تا خوشحالی از احتمال پیروزی — فکر کنید دارید برای یک غریبه تصمیم میگیرید!
شناسایی بایسها به معنی این نیست که بایسها همیشه بدند یا باید همه رو دور ریخت. بایسها در طول دهها هزار سال فرایندهای ژنتیکی، فرهنگی و تاریخی رشد کردند تا زندگی و تصمیمات روزمرهی ما رو آسونتر کنند.
بلکه به این معنیست که اونها رو بشناسیم؛ و یادمون باشه که اونها هدفشون «سادهسازی» فرایند تصمیمگیریه، و نه «درستسازی» فرایند؛ پس اگر هدفمون درست تصمیمگیریه، حواسمون باشه به فاکتورهای شمتفخ! (شباهت، مصلحت، تجربه، فاصله، وخطرگریزی)
با آرزوی موفقیت در تصمیمات مهم.
Comments