مرزبندی یک مهارت بسیار ضروریه برای منج کردن روابط کاری و حتی غیرکاری هم (مثلا با اعضای خانواده و
دوستان).
با استفاده از این سه اصل میتونیم مرزبندی رو تمرین کنیم:
اول — هدف مرز گذاشتن این نیست که رفتار طرف مقابل رو عوض کنیم. ما هیییییچوقت نمیتونیم گارانتی کنیم که بتونیم رفتار کسی رو عوض کنیم؛ دست ما نیست، دست خودشونه.
هدف اینه که کامیونیکیت کنیم که، از این به بعد، برخورد ما با این رفتار چه خواهد بود.
پس به جای «دیگه از من این سوال رو نپرس» میشه گفت «دیگه اگه از من این سوال رو بپرسی من جواب نمیدم.»
به جای «اینقدر به من تلفن نکن» میشه گفت: «از فردا من فقط سهشنبهها میتونم به تلفن شما جواب بدم.»
دوم — پس برای مرز گذاشتن لازمه که خودمون بدونیم چی میخواهیم.
مرز یک خط شفاف و صافه — مثل مرز روی نقشه. اگه خط مبهم و کلفت و نامشخص باشه، دیگه مرز نمیشه. برای همین حتی تو روابط بین کشورها سر مرزهای مبهم همیشه جنگ و برخورد هست.
مثل مثال بالا، «خیلی تلفن میکنی» و «خیلی سوال میکنی» مرز نیستند. باید مشخص کنیم کدوم سؤالها رو نمیخواهیم جواب بدیم، چند تا تلفن زیاد حساب میشه.
سوم — مرز مرز نیست تا اینکه شما اون برخوردتو که کامیونیکیت کردی با عمل همراه کنی.
باز مثل مرز روی نقشه : اگه یه مرزی بود که هر کی هر موقع خواست ازش رد بشه بره اینور اونور، اون که دیگه مرز نیست.
پس تا وقتی عمل نکنیم به حرفی که زدیم مرز درست نمیشه.
—————
پس سه اصل مرزگذاری موفق میشن: خودشناسی، کامیونیکشن و عمل.
اگر کسی رو داریم که خیلی سوال بیربط میپرسه، یا تلفن زیاد میزنه، بدونیم که جواب سوال رو ندادن و تلفن رو برنداشتن مرز گذاشتن نیستند؛ ignore کردن مشکلات هستند.
از مرزگذاری نترسیم. از قدمهای کوچولو و موقعیتهای کمتر حساس شروع کنیم و اصول بالا رو تمرین کنیم. در طول زمان مرزهای سختتر رو هم یاد میگیریم.
Comentários