«چه سؤالهایی خوبه آخر مصاحبه بپرسیم؟»
«فلان سوال رو چی خوبه جواب بدیم؟»
«بعد از مصاحبه خوبه thank you letter بفرستیم؟»
—————-
به جای تلاش برای پیدا کردن جوابهای «درست» در این مواقع، بهتره فلسفهی روند مصاحبه رو بهتر بفهمیم. بعد جوابهای درست خود به خود و با کمی استراتژی در ذهنمون شکل میگیرند.
نکته اساسی در فرایند مصاحبه اینه که هررررررر برخوردی، هر سوالی، هر حرفی، هر ایمیلی، هر کدوم از اینها فرصتی هست که خودمون رو بیشتر وبهتر معرفی کنیم، و کِیسمون رو جلوتر ببریم.
در واقع اون سوال آخر مصاحبه رو که مثلا ما هستیم که باید بپرسیم، اون اصلا سوال نیست؛ اون خودش یه جواب باید باشه، به سوالی که پرسیده نشده.
مثلا: ما واقعا دوست داریم بدونیم که تو شرکت ویکندها هم باید کار کرد یا نه. از خودمون بپرسیم چرا دوست داریم اینو بدونیم؟
چون ویکندها با خانواده هستیم، یا مثلا hike دوست داریم بریم.
حالا اگه تا الان تو مصاحبه صحبت hiking پیش نیومده، میشه سوال رو اینجوری پرسید: «دوست دارم بدونم نیازهای این تیم به کار در ویکند چیه؟ من هر ویکند hike میرم چون واقعا معتقدم ورزش و در طبیعت بودن راندمان کاری روخیلی بالاتر میبره، و خودم واقعا حس میکنم در پرفورمنس کاریم این رو. شرکت قبلی هم من اصلا یه گروه از همکارها رو درست کرده بودم که هر چند هفته یکبار با هم میرفتیم hike و برای جو تیمیمون اصلا خیلی خوب شد» یا «دوست دارم در این شرکت شاید گروهی درست بکنیم از همکارهایی که دوست دارن hike برن، مطمئنم برا جو تیم هم خیلی خوب میشه.»
این یک مثال هست — منظور اینه که از این فرصت استفاده کنیم، سوالی رو که دوست داریم واقعا بپرسیم بپرسیم، ولی با استراتژی و طوری که بُعدهای جدیدی از شخصیتمون - مثل لیدرشیپ، teamwork و غیره - رو بیشتر معرفی کنیم.
من همیشه میگم «با حقیقت شروع کنیم ولی با حقیقت تموم نکنیم.» حقیقت نه یعنی اینکه هر چی اومد تو ذهنمون رو همونجوری بگیم — اون میشه فیلتر نداشتن. حقیقت رو همیشه میشه قشنگ package کرد، با استراتژی، با برنامه، به نحوی که هم برا خودمون مفید باشه هم برا طرفمون، بیانش کرد.
همین فلسفه در مورد thank you letter نوشتن هم صدق میکنه.
سوال اصلا این نیست که «درسته» بنویسیم یا ننویسیم. درست و غلط نداره.
سوال درست اینه: «چه بُعد جدیدی از شخصیتمون رومیتونیم روشن کنیم؟» یا «از این فرصت چطور بهترین استفاده رو بکنیم؟»
یکی از بهترین thank you letterهایی که من گرفتم این بود:
“Thank you so much for your time meeting with me today. We didn’t have time to talk about this, but you mentioned you liked reading business books. One of the last business books I read that I learned a lot from was Michael Lewis’s The Big Short. His other works are great too if you haven’t read them yet. Thank you again and hope to hear from you soon.”
چه ساده، چه صادق، چه قشنگ نشون داد که خودش هم دوست داره تو زمینه کاری بیشتر یاد بگیره، که دانستههاشو با بقیه share میکنه٫ و بعد listener خوبی هست که این نکته کوچولو رو یادش موند و بعد روش عملی انجام داد.
پس هر برخورد یک فرصته — هر سوال خودش یه جوابه. و هیچ سوالی جواب «درست» یا «غلط» خود به خود نداره (غیر از مسایل تکنیکی البته)، مهم اینه که یاد بگیریم حقایق زندگی شخصی و کاری خودمون رو چطور با استراتژی و به نحوی که کِیسمون رو پیش ببره پکج کنیم.
Comments