هر فرد، یک رهبر!
من سالهای زیادی از عمر شغلیم فکر میکردم که رهبر بودن (being a leader) یک شغل، یا پوزیشن، یا سمته.
مثلا فکر میکردم که من روزی ارتقاء رتبه پیدا میکنم و رهبر میشم.
«الان من یه کارمند دونپایم،» یا «من تازه اینجا شروع به کار کردم»، بعد نتیجه میگرفتم سرم رو بندازم پایین و کار خودم رو بکنم؛ تا که «یه روزی» من هم مثل روسا رهبر بشم!!!
چند سال قبل یک نقطه عطف بزرگی تو زندگی کاریم رخ داد: فهمیدم که رهبر بودن یک شغل، سمت، یا پوزیشن نیست؛ یک طرز تفکره! یک attitude هست.
هر فردی، در هرررررررر سمت یا پوزیشنی، میتونه، و باید، یک رهبر باشه.
فهمیدم رهبر بودن یعنی عقل خود رو نمایندگی کردن.
اگر در جلسهای هستید و نکتهای رو نمیفهمید، یا باهاش موافق نیستید، یا سوالی راجع بهش دارید — رهبر بودن یعنی رهبری فکر و سوال خود رو به دست گرفتن، و مسئله رو مطرح کردن، تا به جواب رسیدن.
اگر اینکار رو نکنید، پس کی رو نمایندگی کردید؟ چی رو تو جلسه آوردین؟
اگر مخالف حرف دیگران هستین، ولی سرتون رو پایین انداختین و چیزی نگین، پس چه چیزی به دیالوگ اضافه کردین؟ کمپانی به شما پول چی میده؟! فرق شما با کس دیگری که سرشو بندازه پایین و چیزی نگه چیه؟!
در کمپانیهایی که میدونن چیکار دارن میکنن که این حتی نقطه مثبت بسیار بزرگی برای شما میشه.
عقل خود رو رهبری کردن ممکنه ساده به نظر بیاد؛ ولی اگر به دور و برتون نگاهی بیندازید میبینید که خیلیها این کار ساده رو هم نمیکنن.
بیشتر مهارتهایی که فکر میکنید به خاطرشون استخدام میشید در عرض چند ماه توسط کسی مشابه شما (یا شاید حتی روزی یک کامپیوتر) قابل یادگیری هستن. ارزش واقعی شما به اونها نیست. ارزش واقعی شما در رهبر بودنه.
کمپانیهایی عالی هستن که در اونها به رهبری به عنوان یک شاخصه شخصیتی نگاه میشه، نه یک شاخصه شغلی. شاخصه شخصیتی که هر کسی با به دست گرفتن نمایندگی افکار خودش میتونه به اون برسه.
هر فرد، یک رهبر!
Comments